Skip to main content

چرا کتاب مقدس در واقع نادرست است؟

By 11 دسامبر 2018Uncategorized @fa

نام من الیاس است، من 26 ساله هستم و من 2 سال در هلند زندگی می کنم ,من در یک خانواده اسلامی در افغانستان متولد شدم و به عنوان یک مسلمان بزرگ شدم. والدین من مسلمانان جدی شیعه هستند و اغلب به مسجد می روند. من دوران کودکی زیبا داشتم و به عنوان یک کودک به خدا بیشتر صحبت کردم,  ده سال پيش بنا به دلايلى سر از نروژ در اوردم  ,  معلومات و اطلاعات خود را در مورد قران بيشتر و بيشتر كردم , و سعى داشتم تا به مردم بفهمانم كه دين اسلام يك دين بدى نيست  ,  و فقط قسمت هاى زيبا و جالب دين اسلامى را براى انها ميگفتم , يكى از دوستانم به من گفت ” يا شما مسلمان نيستيد\ يا اسلام خودساخته اى را تحويل مردم ميدهيد , 

چهار سال بعد، در سال 2012، به افغانستان بازگشتم. در نروژ من زیبایی را در اسلام دیدم، اما در افغانستان آن متفاوت بود. من دیدم افرادی که اغلب به مسجد رفتند، اما در عین حال همسرانشان را شكنجه مي دادند. من سوالات خود را در مورد اسلام با روحانى اسلامى (ملا) به اشتراک گذاشتم، اما پاسخهای او من را راضی نكرد. من شروع به فاصله گرفتن از اسلام، خدای دوران جوانى من و خدایی که در نروژ شناختم كردم . 

خواندن در باره اسلام 
در ابتدا، من متقاعد شدم که باید خدایی باشد. اگر زیبایی زیادی در یک درخت یا یک گل زیبا وجود داشته باشد، باید خلقت شخصی باشد. اما الله نبود

در آن دوره من مدتی کار نکردم و برای اولین بار از طریق اینترنت از اسلام خواندنم. من یک مقاله را در مورد یک دختر از کابل که سنگسار شده بود را خواندم  زیرا قرآن را سوزانده بود. من شروع به متنفر شدن از اسلام و خدا کردم واژه های جستجوی من در گوگل عبارت بودند از: زن، مجازات، شریعت. هميشه در لیست نتایج جستجو من بود ، در نامه های کوچک داستان عیسی مسیح و زنى را که مرتکب زنا شده بود دیدم. این کلمات مرا به خود گرفت در نروژ من جرأت نکردم کتاب مقدس را لمس کنم، زیرا همیشه متوجه شدم که این یک کتاب بد و نادرست است. اما حالا که دیگر به آن اعتقاد ندارم، می توانم با خیال راحت آن را بخوانم. من روی پیوند کلیک کردم و تاریخ را از یوحنا 8 خواند،:

“عیسی به کوه زیتون رفت 2 و اوایل صبح او دوباره به معبد آمد و همه مردم نزد او آمدند. و او نشست و به آنها آموخت. 3 و مؤمنان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود به او آورد. و هنگامی که او را در میان او قرار داده بود، 4 آنها به او می گویند، استاد، این زن در زنا گرفته شده است، در عمل. 5 در حال حاضر موسی در قانون به ما دستور داد که چنین سنگسار شود، اما چه چیزی می گوید؟ 6 آنها گفتند، او را وسوسه می کنند تا او را متهم کنند. اما عیسی به زمین افتاد و با انگشتش نوشت، انگار آن ها را شنیدند. 7 پس وقتی که از او پرسیدند، او خود را بلند کرد و به آنها گفت: «کسی که بدون شما گناهکار است، ابتدا سنگی را بر او بگذارید. 8 و دوباره او را خفه کرد و روی زمین نوشت. 9 و آنهایی که آن را شنیدند، با وجدان خود محکوم شدند، یکی از آنها را از اولاد شروع کرد و تا آخر عمر شروع کرد و عیسی تنها باقی ماند و زن در میان ایستاده بود. 10 وقتی عیسی خود را بلند کرد و هیچکس جز زن ندیده بود، به او گفت: «خانم، کجا متهم هستند؟ هیچ کس تو را محکوم نمی کند؟ 11 او گفت: هیچکس، خداوند. عیسی به او فرمود: «من نیز تو را محکوم نمی کنم. برو و دیگر گناه نکن.”
اميد
مثل نور در تاریکی بود. من همیشه تصور می کردم: اگر شریعت (قانون اسلامی) چیزی را تجویز کند، حقیقت است. خدا بی رحم است اما در اینجا زن چیزی اشتباه انجام داده است، و عیسی او را بخشيد ! این احساس برای من مناسب بود برای من کاملا جدید بود که خدا می تواند ببخشد، حتی اگر او اين حق را دارد كه نبخشد . امیدوارم شدم .

من شروع کردم به خواندن بیشتر در انجيل يوحنا كردم . سپس مكاشفه و  متی و سایر کتابهای عهد جدید. من از كتاب مقدس خوشم امد . من یک خدا و امید تازه ای یافتم این یک کتاب خوب در مورد خدا بود. اما من نیز نمی توانستم باور کنم که این درست است. من باور ندارم چیزی آسان است با این حال، من برای شش ماه كتاب مقدس را خواندم .

لحظه ای آمد که فکر کردم کتاب مقدس را می خواندم واحساس ميكنم كه زيباست ، اما چرا دلم خیلی سرد است؟ چرا فکر می کنم که این باور نمی تواند درست باشد، همانطور که من به اسلام فکر می کردم. من به خودم گفتم: “صبر كن ! چرا سعی نكنم با عیسی صحبت كنم ؟ قلبم را باز كنم و با مسيح صحبت كنم. “

سپس همه چیز شروع به بهبودى كرد د. حسي به من دست داد كه انگار هشت ساله بودم درست مثل همان روزهاى كودكيم كه با خداى خود صحبت ميكردم از مدرسه تا سر كار. خيلى اين حس را دوست داشتم كه با خداى خود همانند يك دوست صحبت كنم , 

هنگامى كه به چيزى يا خدايى ايمان نداشتم , جاى خالى خدا را احساس ميكردم , ان زمانهايى بود كه من به همه چيبز شك داشتم , زندگى در شك بسيار رنج اور است 
در عین حال من با دو دوستم در مورد آنچه که در کتاب مقدس خوانده ام صحبت کردم. من به آنها گفتم که کتاب مقدس نمی تواند نادرست باشد. یکى از اين دو دوست  سوال مرا  به ملا يا روحانى اسلامى انتقال داد و از او پرسيد : “چرا کتاب مقدس در واقع نادرست است؟” ملا پرسید که چگونه اين سوال به ذهن او امد ة و دوستم نام مرا برد كه از من شنيده است . این روحانى  ترسید که من مسیحی شده ام و تصميم گرفت كه مرا به توبه بكشاند. او از من عصبانی بود و می خواست  اين موضوع را به مسجد در یک شهر بزرگ تر انتقال دهد. من قبلا قصد داشتم افغانستان را ترک کنم، اما حالا دیگر نمی توانم بمانم. من به ایران رفتم و بعد سفر خود را به هلند ادامه دادم.

دوستانه 
در افغانستان من تنها کتاب مقدس، فیلم های اینترنتی داشتم که در آن مردم درباره ی کتاب مقدس صحبت ميكردند  و اوازهاى پرستشى که من از طریق یوتیوب گوش ميدادم  در اینجا در هلند برای اولین بار با مسیحیان ملاقات کردم. این در کلیسا آرنهم بود و مردم خیلی دوستانه بودند. آنها مرا نمی شناختند، اما مرا تحت تأثیر قرار دادند، انگار آنها از دوران کودکی من را می شناختند. آنها در مورد وضعیت من پرسیدند و از من دعوت کردند تا با هم غذا بخوريم . به عنوان یک مسیحی، همه ما برادر و خواهر یکدیگر هستیم، من می توانم آن را ببینم و احساس کنم. وقتی به Utrecht رفتم، دوستان AZC از من دعوت کردند تا به ICF بروم. برای اولین بار يوان و حمید را دیدم. و مطلع شدم كه هفته بعدى كسى غسل تعميد ميگيرد , از انها خواستم تا مرا هم غسل دهند انها مرا دعوت كردند تا اول كتاب مقدس را مطالعه كنم و بعد  از ان غسل بگيرم

انچه كه من در مورد اى سي اف بيشتر دوست دارم اين است كه يك كليساى چند مليتى ميباشد از همه كشورها مثل چين افريقا ايران و غيره گرد هم امده اند , وقتى در انتهاى كليسا مينشينم احساس متفاوتى با بقيه نميكنم چون همه ما از قوم و مليتهاى مختلفى هستيم 

وقتی که من در هلند بودم، شانسى براى دريافت  مجوز اقامت نداشتم و من غیرقانونی بودم. این یک وضعیت دشوار بود و من هنوز اینطور احساس نکردم. چون من خیلی با کتاب مقدس مشغول بودم. یک از دوستانم گفت: “اگر واقعا بفميد که چه کسی عیسی است و معنی عمیق بودن فرزند خدا را بفهميد،و شما هنوز مشکلی دارید، اما شما دیگر مشكلاتتان را احساس نخاهيد كرد.” اگر شما عمق این کلمات را درک کنید، شما در موقعیت خوبی قرار داريد

ارامش 

من فقط يك هفته او وضعيتم ناراحت بودم خداوند و اعضاى كليساى اي سي اف مرا كمك كردند , حتى در ان زمان من چنان خوشحال و سرحال بودم كه بعضى از دوستان فكر كردند كه من اقامت هلند را دريافت كردم , ولى در واقع من اقامتى نداشتم ولى از اين رابطه ام با خدا خوشحال بودم ,  در روزهاى اموزش كتاب مقدس من از مردم خواستم تا براي من دعا كنند تا روح القدس در من دميده شود ,   شوق و خوشحالى من چنان بود كه از شدت شوق اشك ريختم و از خداى خود تشكر كردم كه اين فرصت را به من داده است . اتفاقات زيادى بر من رخ داد زمانى كه من با خداى خود بودم  , اتفقاتى كه هرگز فكر نميكردم كه بر بيايد , من بعد از غسل تعميدم توانستم مردم زيادى را كه به من بدى كرده بودند را ببخشم و من امروز سعى ميكنم كه تا تجربيات خود را با همه به اشتراك بزارم و با تمامى مشكلاتى كه در زندگى هست اما هنوز اميدوارم . 

اين همانند چيزى است كه مقدارى از شما دور باشد براى مثال موبايل وقتى موبايل شما كمى از شما فاصله دارد و شما برميخيزيد تا انرا برداريد در حين راه موانعى وجود دارد  ولى شما از تمامى موانع رد ميشويد تا به موبايل خود برسيد  دقيقا همينطور ما ميتوانيم با خدا باشيم 



Hadi Sanad